سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 47012 | بازدیدهای امروز: 104
Just About
کمیک استریپ me and soul mate - دفترچه‏ ی ممنوع ِدلتنگی‏ برای who
یه تیکه سنگ
وقتی نمی توانی زیر باران خیس شوی// آوازی بخوانی// که برگ ها نریزند// قدمی برداری// که ابرها نترسند// وقتی هیچکس از هیچکس نمی پرسد// چه اتفاقی برای تو افتاده است// تبدیل به باد شده ای./
لوگوی وبلاگ

موضوعات
جستجو
اشتراک
 
با عشق به تو
@ 1millionlovemessages.com

کمیک استریپ me and soul mate

_دلم می گیره... حس تنهایی تمام وجودمو پر می کنه    ازآرامش خبری نیست هیچی درست شدنی بنظر نمی‏رسه...
_حرفای امیدوار کننده می زنه...دلداری میده   صبر و تحمل بیشتر طلب می کنه
_ دلم یه کم آروم می شه... یه لحظه ی کوچولو  
_ مهربون و صمیمی بازم به صبر دعوتم می کنه... میگه همه چی درست می شه
_ تو خودم فرو می رم...   بعد شروع می کنم به خودخوری و سوالای جورواجور از خودم که یعنی چی می‏شه؟ 
_ شرایط اطرافمم می شه مزید بر علت 
_ یه جروبحث کوچولو که می تونست دوستانه تموم بشه می شه آوار تمام دنیا رو سرم
_ از خودم بدم میاد..آخه چرا نمی تونم ؟کلی سوال توی سرم چرخ می زنه...یعنی دارم درست می رم؟ دارم چیکار می کنم من؟  با خودم به شدت درگیر می شم و اونوقت تصمیم می گیرم که‏باهاش حرف بزنم شاید چیزی عوض بشه  اما باز بد مطرح می کنم و ناقص می رسونم حرفمو...
_ اصلا نمی تونه بپذیره  فکر می کنه خسته شده م  ناراحت می شه و بعد از کمی جوش میاره از دستم که باز شروع کردم روی اعصابش راه برم و دیگه جوابمو نمیده...
_ منم از لجم چیزایی می گم که  عصبانیش کنم شاید چیزی بگه  ... و بعد حس می کنم بدبخت ترین، تنهاترین، غمگین‏ترین...و همه چی‏ترین آدم روی زمینم   ... همه ی لیوانام تبدیل می شن به لیوانهایی با دو نیمه‏ی خالی...و به سرکشیدن جام شوکران سقراط فکر می کنم
.
.
.
_  سکوتش رو نمی تونم تحمل کنم... از دست دادنش مثل وعده‏ی جهنم سوزاننده و دردناکه، طاقت نمی آرم  حرف می زنیم و من به...خوردن می افتم

_با کلی منت بهم دردهای بیشتر و تنهایی های طولانیتر رو بشارت می ده...می گه اوضاع ممکنه از اینی که هست بدترم بشه...  می گه باید تحمل داشته باشی...برای بودن با من باید ابری باشه چشمات... باید از جنس محبت باشه رویاهای فردات...
_ و من بهش می گم باهات تا آخر دنیا می مونم... می گم می ترسم و مضطربم، اما باز با تو تا آخر دنیا هستم        
....و دیالوگ آخر همیشه همینه:  
من: ببخشید... عجله کردم... زود قضاوت کردم باز... اشتباه کردم...
اون: داغونم کردی.خیلی... با اینحال می‏بخشمت..... دیگه تکرار نشه...
و این دیگه تکرار نشه ها باز تکرار می شه... ما به کجا می رسیم آخر؟؟؟
 نکنه از دستم خسته بشه؟ نکنه رها کنه همه چیزو؟


نویسنده: یه تیکه سنگ
لینک های مرتبط: دفترچه‏ی ممنوع من
چیزی می خواستــی بگـی!؟حرف دل